«کردستان» روبهروی چادر ایستاده، با باری از هفت ماه انتظار در شکمش. بیش از حد شبیه به ترکمنهاست، همان دختران…
هنوز مردهای روستا با چمدانی مختصر از دشتها و کوهها و جنگلها دل میکَنند و در هیاهوی شهرهای بزرگ گم…
اولین مواجههی من با پدیدهی دروغ یا شایعهای نادرست دربارهی خودم وقتی اتفاق افتاد که کلاس اول دبستان بودم. یک…
راننده پانصدتومانی را از مسافر میگیرد و نگاهی به آن میاندازد، بعد در آینه نگاه میکند: «خانم اینکه دویست تومانش…