وقتی مدرسه از خشم لبریز می‌شود

زنگ‌های خطر به صدا درآمده. خشونت در مدارس روزبه‌روز به‌شکلی عیان می‌شود، معلمی در بروجرد کشته، تجاوزی در مدارس جنوب شهر تهران رخ داده، در پاکدشت بچه‌ها وادار به دست کردن در توالت می‌شوند. اتفاقاتی در فواصل نزدیک به هم که درست در تناقض با این جمله‌ی ویکتور هوگو است:…

ادامه

کودک علیه کودک

چشم‌های پر از اشک و نگاه مظلومش هنوز به دنبال ساندویچ خوشمز‌ه‌ای است که به خاطرش همه‌ی دقایق کشدار زنگ ریاضی را با صبوری تحمل کرده بود. داشت با انگشت‌های کوچکش، که از ضعف گرسنگی یخ زده بودند، کیسه‌ی خش‌خشی ساندویچ را باز می‌کرد که ناگهان دست محکمی بر سینه‌اش…

ادامه

مغزم از کار افتاده!

«آن قدیم‌ها که جوان‌تر بودم، تمام شماره تلفن‌ها را با یک بار گرفتن حفظ می‌شدم. دفتر تلفن سیار اهل خانه بودم و کلی هم پز باهوشی و حافظه‌ی مثال زدنی‌ام  را می‌دادم. تمام طول سال بازیگوشی می‌کردم و درست شب امتحان کل کتاب را یک دور می‌خواندم و حداقل ۱۸…

ادامه

تنها یادگار نسیم شمال شکسته شد

شبکه آفتاب: نسیم زمستانی قطره‌های باران را روی ورقه‌های دفتر می‌کوبد. مرد بالای سنگِ قبر می‌ایستد و می‌گوید: «همین‌جاست. همین سنگ قبرِ شکسته و چندپاره.» لابه‌لای شکستگی‌های سنگ قبر نوشته شده: «شادروان اشرف‌الدین حسینی، شاعر ملی دوران مشروطیت و مدیر روزنامه‌ی نسیم شمال، تاریخ وفات: بیست‌ونهم اسفند ۱۳۱۲»، قبر در…

ادامه