یک آچارفرانسه به هیبت آدمی سرش را گذاشته روی نازبالشی تمیز در صفحهی بزرگ سفید. این یکی از تصاویر بیلبوردهای نصبشده در اتوبانهای شهر است. پیامی هم در کنار این تصویر به مخاطب داده میشود: «پاشو وقت کاره!» مخاطب اصلی این پیامها کیست؟ معاون فرهنگی هنرهای شهری زیباسازی میگوید: «همهی…
ادامهجامعهشناس شهیر احتمالاً مدتها بود سوار تاکسیهای خط انقلاب تا آزادی نشده بود که ترانهی «یکی هست» را بشنود، برای همین هم آن روز پس از مرگ خوانندهی جوان، در تالار ابنخلدون از این حجم سینهچاک حیران بود، به خشم آمده بود: «برای من خیلی جالب است که دویست سیصد…
ادامههمسایهها هر شب صدای آب را میشنوند: «انگار یکی شلنگ گرفته روی سقف.» زن همسایه نان به دست دارد و راهی خانهاش است. عینکش را جابهجا میکند: «گاهی هم صدای خوردن کلنگ میآید و فروریختن یکبارهی دیوارها.» دو سال است که صداها امان ساکنان کوچهی رضایی خیابان شریعتی را بریده:…
ادامهچند ماه بعد از اینکه «رضا کوماندو» از زیر کت چرمیاش یک بچهمیمون درآورد و به سیصد هزار تومان فروخت، رنگ طلایی موهای میمون پرید و قهوهای و بیجان شد. نه در قفس جا میگرفت و نه چاردیواری خانه را تاب میآورد. چند هفتهای دست این و آن چرخید تا…
ادامه