صورت‌دکمه‌ای‌ها

دل باران را عروسک پارچه‌ای برده بود. از آن همه عروسکی که در خانه داشتند، باران دل به او بسته بود. چشم‌های سیاه و تابه‌تای عروسک پارچه‌ای به او می‌خندید. همین خنده‌ها بود که آغازگر جست‌وجو شد برای یافتنِ عروسک‌های پارچه‌ای. «ویدا حیدری»، مادر باران که گاه‌به‌گاه عروسکی می‌ساخت با…

ادامه

شتابِ جهان بر پاشنه‌ی کودکان

ترجیع‌‌بندی که هنوز در گوش خیلی از آدم‌‌های این کشور با صدای شاملو زنگ می‌‌زند، جمله‌ی معروف «شازده‌کوچولو» است، که راوی می‌‌گفت: «آدم‌بزرگا اینجوری‌‌ان دیگه.» شازده‌کوچولو درکی از دیوار بلند نداشت؛ دیواری که روزنه‌های انتقاد را مقابل آدم‌کوچولوها می‌بست. شازده‌کوچولو مثل امواج مادون قرمز از آن دیوار رد می‌‌شد و…

ادامه

مرادخانی: پرخطر است، اما موزه پول ندارد

سفر پرحاشیه‌ی ۶۰ اثر موزه‌ی هنرهای معاصر به رم و برلین با ابهامات و سؤالات جدیدی روبه‌رو شده. سفری که چند سالی است گره به کارش افتاده و مدام با انتقادهای جدید مواجه می‌شود. نگاهی به خبرهای چند سال گذشته نشان می‌دهد که انتقادها از همان ابتدای کار و اعلام…

ادامه

این ماسوره کِی عمل خواهد کرد؟

«د‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌م یک‌سری چیز عین کلم ریخته گوشه‌ی جنگل «نَوَرد‌‌‌‌‌». پرسید‌‌‌‌‌م اینها چیست. گفتند‌‌‌‌‌ مین‌. آنجا بود‌‌‌‌‌ که مین را برای اولین بار د‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌م و شنید‌‌‌‌‌م. بعد‌‌‌‌‌ها خنثی‌سازی را یاد‌‌‌‌‌ گرفتم. همین‌جوری؛ ضد‌‌‌‌‌نفرِ گوجه‌ای و ضد‌‌‌‌‌خود‌‌‌‌‌رو قارچی، همان که به بشقاب‌پرند‌‌‌‌‌ه‌ای معروف است. روزهای اول جنگ بود‌‌‌‌‌.» پاییز ۵۹ جنگ هنوز…

ادامه