خنکای پاییز در استخوانم، از پلههای ساختمانی صنعتی در بروکلین بالا میروم و نیکی نجومی، مردی ریزجثه با موهای جوگندمی، با لبخند کودکانهی نافذی به استقبالم میآید. مرا میگیرد و به آغوش هم میافتیم؛ مهری برون میتراود که تنها بین غریبههایی اتفاق میافتد که در غربت زندگی میکنند. برای من…
ادامهگویی امواج مشوشتر از همیشه بر صخرههای ساحل میکوبند. خانهی ساحلی شاعر، بر آستانهی موجکوبِ ایسلانگرا، غارت و ویران شده است. شیشهها خرد شده و بادی که از اقیانوس نیلگونِ کفآلود میوزد ویلای دواُشکوبه را بیامان درمینوردد و میان اتاقها و راهپله زوزه میکشد. اسبهای چوبین، سردیس فرشتگان نمکسودِ دماغهی…
ادامهشما نویسنده هستید؟ پس احتمالاً بدتان نمیآید دو ماهی را در شانگهای سپری کنید و بتوانید در فضایی که همهچیزش برای نوشتن تدارک دیده شده روی نسخهی اولیهی رمانتان کار کنید. شاید هم دلتان بخواهد در روستای دورافتادهی وایمینگ و علفزارهایی با چشمانداز دامها و تپهها کار کنید. اقامتگاههای نویسندگان…
ادامهمکس پرکینز (William Maxwell Evarts “Max” Perkins 1884-1947)، زادهی نیویورک، بعد از گزارشگری برای «نیویورکتایمز»، در ۱۹۱۰ در مقام ویراستار ادبی به نشر فاخر اسکریبنر رفت و در طول چند دهه کار، نویسندگان بزرگی از جمله فیتزجرالد، همینگوی و توماس ولف را کشف و به دنیا معرفی کرد. ای اسکات برگ (Andrew…
ادامه