گریه کردم برای خودم و تئاتر

احتمالاً در آخر پاییز ۱۳۸۱ بار ترافیکی شهر تهران کمتر بوده و حوصله‌ی جماعت مردم کمی بیشتر. مشغله و گرفتاری‌ها هم مقدارش نباید به اندازه‌ی این روزها بوده باشد، اما باز انگار گرفت‌وگیری بوده که نمی‌شده رودررو نشست و گفت و شنید که کار به نوشتن نامه‌ای از طرف من…

ادامه

مهمان‌نوازی

ترومَن کاپوتی (متولد ۱۹۲۴) شصت سال بیشتر زندگی نکرد اما حالا دیگر جزءبه‌جزء کارنامه‌ی نحیفش از کلاسیک‌های تاریخ ادبیات امریکاست و از جمله‌شان داستان‌هایی، یکی‌شان همین «مهمان‌نوازی»، که در نیمه‌ی دوم عمرش بر اساسِ رخدادهایی واقعی و تجربه‌هایی شخصی نوشت و خودش بهش می‌گفت «داستان‌های غیرداستانی». زمانی بود که در…

ادامه

مردی با بارانی آبی

سردبیر مجله‌ی «نیویورکر» همزمان با انتشار آلبوم «آن را تاریک‌تر می‌خواهی» مقاله‌ای درباره‌‌ی زندگی و زمانه‌ی لئونارد کوهن نوشت، مقاله‌ی مفصلی که بخش اعظمی از آن را می‌توانید در ادامه بخوانید. وقتی لئونارد کوهن بیست‌وپنج‌ساله بود، در لندن زندگی می‌کرد، در اتاق‌های سرد می‌نشست، شعرهای غمگین می‌سرود و روزگارش را…

ادامه

حرف‌هایم را زده‌ام

امروز سالروز تولد «بلا تار» کارگردان پیشرو مجارستانی است. به همین مناسبت گفت‌وگوی اختصاصی «شبکه آفتاب» با او را منتشر کردیم. *** گفت: «می‌رَم بالا تا اتاقم، زود برمی‌گردم.» نشسته بودم در لابی هتل و خسته‌ی راه بودم. تازه از تفلیس با قطار رسیده بودم باتومی و فقط وقت کرده…

ادامه