«اتفاق» خودش افتاد

تهران بیشتر از اینها مدیون اوست، هر وقت که بی‌روح به‌نظرت بیاید، هر وقت گمش کنی، می‌توانی توی کتابخانه‌ات بگردی و «خاطره‌های پراکنده» را باز کنی و اتوبوس شمیران لِک‌ولِک‌ جلو چشمت راه بیفتد، حتی پرتقال‌فروش‌های چهارراه استانبول به‌چشمت مردان خوشگلی بیایند با لپ‌های گلی و موهای چرب، دندان‌های براق…

ادامه

دراکو مالفوی

دراکو مالفوی دانش‌آموز مدرسه‌ی هاگوارتز است با موهای سفیدبلوند، چشم‌های خاکستری سرد، و صورتی رنگ‌پریده و بدشکل. دراکو اسلایترینی است که خانواده‌اش با جادوی سیاه در ارتباط بوده‌اند و معمولاً‌ هری و دوستانش را دست می‌اندازد. تولد: ۵ ژوئن چوبدست: زالزالک و موی تک‌شاخ، ده اینچی، فنری گروه هاگوارتز: اسلایترین…

ادامه

دوزخی‌ها

دوزخی‌ها جسدند؛ تن‌های مرده‌ای که افسون شده‌اند تا دستورات جادوگر تاریکی را اجرا کنند. دوزخی‌ها می‌توانند مرد، زن، یا کودک باشند و چشم‌های گودرفته و بی‌سو و پوستی مثل یخ سرد دارند. یک دوزخی (جمع: دوزخی‌ها) که با نفرین جادوگر تاریکی دوباره زنده شده، عروسک خیمه‌شب‌بازی مهیبی می‌شود در دست…

ادامه

اینجا شهر ساکتی بود

بی‌‌مقدمه تا دکمه‌ی ضبط را فشار دادیم، عنان گفت‌وگو را ربود و شروع کرد: «من مرتضی احمدی هستم. دهم آبان‌ماه ۱۳۰۳ در جنوبی‌ترین نقطه‌ی تهران به‌دنیا آمدم، در محله‌ای به نام سبزی‌کاری امین‌الملک. این اسم قدیمی این منطقه بوده؛ البته هنوز هم بچه‌های قدیمی آنجا همین اسم را به‌کار می‌برند.…

ادامه