عمر روزنامه یک روز نیست. روزنامه میماند و در گذر تاریخ ورق زدن صفحه به صفحهاش معنای تازهای پیدا میکند. از ستون پرفروشترین و محبوبترین کتابهایش دستگیرت میشود که آدمها سیوهشت سال پیش در این دیار چه میخواندند. کدام کتابها بود که تب تند انقلابیگری را شعلهور کرد. روزهای بارانی…
ادامهولادیمیر نابوکوف در جوانی مدتی آموزش مشتزنی دیده بود و در کمبریج و برلین به این ورزش میپرداخت. از نویسندهای «مردانه» مانند همینگوی میتوان انتظار داشت به گاوبازی و بوکس علاقه داشته باشد، ولی بعید است خوانندهی آثار نابوکوف تصور کند که صاحب چنین سبک ظریف و شکنندهای اهل مشتزنی…
ادامهدر هر خانه شعلهای میسوزد، شبها، شهر نمایش پرشکوه شعلهها میشود، همچون خاطرهی بیوهزنی از جشن شب عروسیاش. مرد کتوشلواری شهر همراه ما میآید: «اینجا گاز شهری وجود ندارد. اینها علمکهای گازی هستند؛ گازی که در سطح شهر پراکنده است، باید بسوزد.» این علمکها تنها نشان از وجود نفت در…
ادامهبه منصور کوشان «هیچچیز احمقانهتر و مسخرهتر از این نیست که بنشینی و برای یک مشت آدم احمقتر از خودت چرتوپرت بنویسی. آن هم که چی؟ که مثلاً یک شبی یا روزی، گوشهی خیابانی کوچهای یا میدانی وقتی توی فکر رفتی که چه جوری با چهارتا دهتومانی پاره خودت را…
ادامه