کودک علیه کودک

چشم‌های پر از اشک و نگاه مظلومش هنوز به دنبال ساندویچ خوشمز‌ه‌ای است که به خاطرش همه‌ی دقایق کشدار زنگ ریاضی را با صبوری تحمل کرده بود. داشت با انگشت‌های کوچکش، که از ضعف گرسنگی یخ زده بودند، کیسه‌ی خش‌خشی ساندویچ را باز می‌کرد که ناگهان دست محکمی بر سینه‌اش…

ادامه

شیرین

تقصیر من نیست. پس نمی‌توانید گردن من بیندازید. کار من نبود و اصلاً نمی‌دانم چطور شد. وقتی او را از لای پاهایم بیرون کشیدند، هنوز یک ساعت نشده فهمیدم یک جای کار می‌لنگد. خیلی هم می‌لنگد. آن‌قدر سیاه بود که مرا ترساند. سیاه نیمه‌شب، سیاه سودانی. من پوستم روشن است،…

ادامه

بگو چیز

اگر هر از گاهی عکس می‌گیرید و از این کار خوشتان می‌آید می‌توانید بیش‌تر تمرین کنید و  این کار را به تفریحی برای اوقات فراغت یا حتی شغل دوم خودتان بدل کنید. وقتش رسیده که به‌جای گرفتن عکس‌های گذری کاری حیرت‌انگیز شروع کنید. یک. کسی را پیدا کنید که بتواند…

ادامه

مغزم از کار افتاده!

«آن قدیم‌ها که جوان‌تر بودم، تمام شماره تلفن‌ها را با یک بار گرفتن حفظ می‌شدم. دفتر تلفن سیار اهل خانه بودم و کلی هم پز باهوشی و حافظه‌ی مثال زدنی‌ام  را می‌دادم. تمام طول سال بازیگوشی می‌کردم و درست شب امتحان کل کتاب را یک دور می‌خواندم و حداقل ۱۸…

ادامه