قدم زدن بیهیچ هدفی، در کوچه پسکوچههای شهر، گاه روش مناسبی برای آرام شدن است. در دنیای پر از نظم و ترتیب امروز که ساعتها نبض زندگی را به دست گرفتهاند، شاید گاهی سوار شدن بر آنها و نادیده گرفتنشان بتواند حالمان را خوب کند. حالا فرض کنید همین شیوه…
ادامهآن زن زیبا را بیست سال بود که میدیدند، مردان و زنان ایساکا. نشسته بر سنگی با پیراهنی بلند. همهی این سالها انگشتان ظریف و بلندش را بر پیشانی گذاشته، غرق در غم و اندوه. حالا قرنها بر او گذشته و او امروز الههای است، نماد وفاداری. از یونان تا…
ادامهخطوط سیاه در هم فرورفته، اینجا فراز زمین است. شما هرگز نمیتوانید این خطوط را با چشمانتان ببینید، حالا این خطوط روی نقشههای گوگلارث ترسیم شده و آویزان است روی دیوارهای سفید. «این خطوط نشان از تمدنی دارد که بالای سر ما در آسمان شکل گرفته و از آن بیخبریم.»…
ادامهتن متن شمارهی بیستوششم شبکه آفتاب؛ لوئیزا به خانه برگرد، شرلی جکسون، برگردان علیرضا مهدیپور یک روز به بطالت گذشت، جولی آتسوکا، برگردان مژده دقیقی سفر در زندانی به وسعت اروپا، مادام دواستال، برگردان مریم شریف چاپول، اویا بایدار، برگردان علی بوداغی شاعر تنهایی، لوئیس سرنودا، برگردان لیلا مینایی…
ادامه