مبادا که نخلش نیارد رطب

باغ‌های خرما یکی‌درمیان سوخته‌اند. سال‌هاست که برف بر پیشانی ‌این خاک ننشسته. آسمان جان می‌کند تا بر شانه‌هایش ببارد. چاه‌های عمیقش تشنه‌اند. خیلی از مردها دستِ زن‌وبچه را گرفته‌اند و رفته‌اند جایی که آب باشد و نان. هستند خانه‌هایی در روستاهایش که هنوز توالت ندارند. چهره‌ی آدم‌ها را آفتاب برشته…

ادامه

به تماشای سازها

شمع‌ها افروخته، قد و نیم‌قد روی کیک می‌رقصند. میز نشانی از تشریفات ندارد. میهمانان و میزبانان اهل موسیقی‌اند. یکی ویولن به دست و آن یکی ابوا بر دوش. میان تمرین ارکستر مهرنوازان به رهبری فرهاد فخرالدینی، جشن تولد قدیمی‌ترین نوازنده‌ی ارکستر سمفونیک تهران را گرفته‌اند. دست‌ها علیرضا خورشیدفر را به…

ادامه

او نیست با خودش

صبح هشتم آذر نود و سه‌ی تالار وحدت با دیگر صبح‌هایش فرق دارد. بیرونِ تالار هرکس راه خودش را می‌رود و ماشین‌ها در ترافیک گیر کرده‌اند، مثل هر روز دیگر. داخل حیاط تالار وحدت اما، جمعیتی در مرگ علیرضا خورشیدفر، نوازنده‌ی کنترباس و سرگروه نوازنده‌های ارکستر سمفونیک تهران به عزا ایستاده‌اند.…

ادامه