پیمان هوشمندزاده از خلالِ خاطره‌ای توضیح می‌دهد چرا شانزده سالِ تمام نتوانست دل از بندر ترکمن‌ بکَند. این روایت در کتاب «اهل اسب» (مجموعه‌عکس‌های پیمان هوشمندزاده از بندرترکمن) چاپ شده که هفته‌ی آینده از سوی نشر نظر منتشر خواهد شد.

***

ما نیمه‌شب رسیدیم. در تنها میدان شهر چادر زدیم و صبح عکاسی را از خود بندر شروع کردیم. همان روز، یک حرف اشتباه باعث شد شانزده سال در آن منطقه گرفتار شوم.

آن روز وقتی می‌خواستم از مردی عکس بگیرم که ته موج‌شکن تنها نشسته بود، قدم‌زنان و بااحتیاط به او نزدیک شدم. حدوداً بیست‌وپنج‌شش‌ساله به‌نظر می‌رسید. صورت خاصی داشت. بعد از گپ کوتاهی تصمیم گرفتم فقط از چهره‌اش عکس بگیرم. کتابش را بست و گذاشت زیر کتش. کلاهش را مرتب کرد و مستقیم به دوربین زل زد. از دهانم پرید و گفتم: بخند.

منتظر ماندم. هیچ اتفاقی نیفتاد. نخندید.

همان‌طور که از توی دوربین نگاه می‌کردم گفتم: بخند.

گفت: چرا بخندم؟

می‌خواستم بگویم همین‌طوری، همین‌طوری بخند. ولی مگر کسی همین‌طوری، الکی، می‌خندد؟ چرا باید می‌خندید؟ به چی می‌خندید؟ اصلاً این چه حرفی بود که زدم؟

او درست مثل سخنگوی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، و شاید خیلی بهتر از او، انگار که بیانیه‌ی سیاسی از پیش نوشته‌شده‌ای داشته باشد شروع به حرف زدن کرد و بعد از چند دقیقه ثابت کرد که چرا یک ترکمن در شرایط او نباید بخندد.

شبکه آفتاب

Recent Posts

فیل سفید و موریانه

خیلی هم لازم نیست نگاه ریزبین و دقیقی داشته باشید. کافی است فقط سری به…

1 هفته ago

چه کسی بود صدا زد آرش و چرا

چرا و چگونه‌اش قصه‌ای دراز دارد اما نا‌گهان آرش، آن آرش کمانگیر، شد محبوب دل…

2 هفته ago

نیاز به ثبت روزمرگی

نقاشی واقع‌گرا در ایران درست سال‌هایی شکل می‌گیرد که در اروپا مدرنیست‌ها با سرعت هرچه…

4 هفته ago

خاطره‌ی زیرشیروانیِ خانه‌ی پدری

اتاق زیرشیروانی‌ خانه پر بود از اشیای قدیمی، مجسمه‌ها، چمدان‌ها و قاب‌عکس‌ها. این منبع الهامِ…

4 هفته ago

آنجایی که امروز آغاز شد

یکی از فیلم‌هایی که این روز‌ها در دسترس تماشا قرار دارد فیلم برداشت (Harvest) به‌کارگردانی…

1 ماه ago

اهلی‌کردن غول نامهربان

مثال رايجي در روان‌شناسي هست که وقتي به ملاقات دوستي مي‌رويد که دچار اضطراب زياد…

1 ماه ago